جان زِ هِجرِ عرش اندر فاقه ای
تن زِ عشقِ خاربُن چون ناقه ای
جان گشاید سویِ بالا بالها
در زده تن در زمین چنگالها
.....
روزگارم رفت زین گُون حالها
همچو تَیه و قومِ موسی سالها
خَطْوَتَیْنى بود این رَه تا وصال
مانده ام در رَه زِ شَسْتت،شصت سال
#مثنوی_معنوی دفتر چهارم ص ۶۱۸
📚 هجر: دوری؛ فاقه:فقر و نیازمندی، درویشی؛ خاربُن: بوته خار کنایه از تعلقات دنیوی و نفسانی؛ ناقَه: ماده شتر؛ گون: گونه؛ خطوتین: دو قدم از خطوة بمعنی قدم؛ تیه: بیابانی که رونده در آن سرگردان و هلاک شود ، اشاره به سرگردانی چهل ساله قوم موسی؛ شَست: دام
📚 روح انسان می خواهد به عالم بالا سیر و حرکت کند ولی حرکت نفس برعکس به سوی تعلقات و دنیای پست است و لذا انسان راهی که دو قدم بیشتر نیست سالها در تردد است و باز درجا می زند و عمر آدمی می رود و قدمی جلو نمی گذارد.
تن زِ عشقِ خاربُن چون ناقه ای
جان گشاید سویِ بالا بالها
در زده تن در زمین چنگالها
.....
روزگارم رفت زین گُون حالها
همچو تَیه و قومِ موسی سالها
خَطْوَتَیْنى بود این رَه تا وصال
مانده ام در رَه زِ شَسْتت،شصت سال
#مثنوی_معنوی دفتر چهارم ص ۶۱۸
📚 هجر: دوری؛ فاقه:فقر و نیازمندی، درویشی؛ خاربُن: بوته خار کنایه از تعلقات دنیوی و نفسانی؛ ناقَه: ماده شتر؛ گون: گونه؛ خطوتین: دو قدم از خطوة بمعنی قدم؛ تیه: بیابانی که رونده در آن سرگردان و هلاک شود ، اشاره به سرگردانی چهل ساله قوم موسی؛ شَست: دام
📚 روح انسان می خواهد به عالم بالا سیر و حرکت کند ولی حرکت نفس برعکس به سوی تعلقات و دنیای پست است و لذا انسان راهی که دو قدم بیشتر نیست سالها در تردد است و باز درجا می زند و عمر آدمی می رود و قدمی جلو نمی گذارد.