آب حَیوان از کجا خواهی تو یافت؟
موجِ دریا را کجا خواهی شکافت؟
موجِ خاکی، وهم و فهم و فکرِ ماست
موجِ آبی، مَحو و سُکر است و فَنا
تا درین سُکری، از آن سُکری تو دور!
تا از این مستی، از آن جامی نُفور!
گفت و گویِ ظاهر آمد چون غبار
مدتی خاموش خو کن، هوش دار!
📚دفتر اول #مثنوی_مولانا ص ۲۹
@book_noor
📚محو: ناپدید؛ سُکر: مستی؛ فنا: نیست شدن در هستی مطلق؛ آب حیوان: سرچشمه زندگانی و حیات جاوید؛ نُفور: بیزاری
🔶️آب و خاک، خشکی و دریا از کلید واژه های #مثنوی است. خشکی و خاک نماد حسّ و دنیای مادی و محدود و #دریا که جان از آنجاست و در آن پا می گذارد، نماد عالم معناست که امواج آبی و پاک کننده اش به جان های ما می خورد.
حسّْ خشکی دید کَز خشکی بِزاد
عیسیِ جان پای بر دریا نهاد
سِیْرِ جسمِ خشک، بر خشکی فتاد
سِیْرِ جان پا در دلِ دریا نهاد
چون که عمر اَندر رَهِ خشکی گذشت
گاه کوه و گاه دریا، گاه دشت
🔷️جان آدمی به آن عالم تعلق دارد و عیسی وار و حیات بخش، پای در آن دریا می نهد و وقتی وارد این عالم شد ابتدا خیالات او #محو می شود و چشمش به واقعیات روشن می شود و از این حال، خوشی و مستی و #سکر می یابد و در نهایت به حقیقة الحقایق رسیده و خود را در #فنا مشاهده می کند.
🔷️انسانی که تمام افکار و خیالاتش در این دنیا خلاصه می شود چطور می تواند به آن دریا و امواج روحبخش برسد. تا موقعی که انسان اسیرِ مال اندوزی و قدرت طلبی و مستِ خیالات و نفسانیات و در خشکی سیر می کند از هر چه که او را به آن #دریا و عالم معنا بخواند متنفر و بیزار است.
با حرف و سخن و سخن پردازی نمی توان به این مراتب رسید.
🔻نسخه #مولانا برای همه این است که انسان مدتی #خاموشی و سکوت پیشه کند تا جان بهوش آید.🔺️
مدتی خاموش خو کن، هوش دار!
موجِ دریا را کجا خواهی شکافت؟
موجِ خاکی، وهم و فهم و فکرِ ماست
موجِ آبی، مَحو و سُکر است و فَنا
تا درین سُکری، از آن سُکری تو دور!
تا از این مستی، از آن جامی نُفور!
گفت و گویِ ظاهر آمد چون غبار
مدتی خاموش خو کن، هوش دار!
📚دفتر اول #مثنوی_مولانا ص ۲۹
@book_noor
📚محو: ناپدید؛ سُکر: مستی؛ فنا: نیست شدن در هستی مطلق؛ آب حیوان: سرچشمه زندگانی و حیات جاوید؛ نُفور: بیزاری
🔶️آب و خاک، خشکی و دریا از کلید واژه های #مثنوی است. خشکی و خاک نماد حسّ و دنیای مادی و محدود و #دریا که جان از آنجاست و در آن پا می گذارد، نماد عالم معناست که امواج آبی و پاک کننده اش به جان های ما می خورد.
حسّْ خشکی دید کَز خشکی بِزاد
عیسیِ جان پای بر دریا نهاد
سِیْرِ جسمِ خشک، بر خشکی فتاد
سِیْرِ جان پا در دلِ دریا نهاد
چون که عمر اَندر رَهِ خشکی گذشت
گاه کوه و گاه دریا، گاه دشت
🔷️جان آدمی به آن عالم تعلق دارد و عیسی وار و حیات بخش، پای در آن دریا می نهد و وقتی وارد این عالم شد ابتدا خیالات او #محو می شود و چشمش به واقعیات روشن می شود و از این حال، خوشی و مستی و #سکر می یابد و در نهایت به حقیقة الحقایق رسیده و خود را در #فنا مشاهده می کند.
🔷️انسانی که تمام افکار و خیالاتش در این دنیا خلاصه می شود چطور می تواند به آن دریا و امواج روحبخش برسد. تا موقعی که انسان اسیرِ مال اندوزی و قدرت طلبی و مستِ خیالات و نفسانیات و در خشکی سیر می کند از هر چه که او را به آن #دریا و عالم معنا بخواند متنفر و بیزار است.
با حرف و سخن و سخن پردازی نمی توان به این مراتب رسید.
🔻نسخه #مولانا برای همه این است که انسان مدتی #خاموشی و سکوت پیشه کند تا جان بهوش آید.🔺️
مدتی خاموش خو کن، هوش دار!